روز اول عيد
پسرگل مامان نمي دوني امروز چه ذوقي داشتيم من و بابايي وقتي لباساي خوشگلت و تنت مي كرديم ..نمي دوني چه لذتي داشتيم وقتي رفتيم خونه عموصادق و همه گفتند ماشالاچقدر بزرگ شدي ..مرد شدي
همه مدت بغل باباجون بودي و اونم از بغل كردنت لذت مي برد ..يه حسي دارم امسال انگار يه گنج نعمت يا ثروت بزرگ دارم كه هيشكي نداره با غرور و افتخار خاصي به ديدن همه ميرم و به خودم ميبالم واسه داشتنت عزيز دلم
اين عكسم موقع برگشت از خونه عمواينا كه رفتيم طبق معمول تلپ شديم خونه مامان جوني گرفتيم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی