گل پسر مامان و بابا

پنجمين روز عيد به قلم بابايي

1393/1/5 23:53
نویسنده : مامان شازده
49 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بابايي رفت سركار ..واي خداي من! چه استقبالي ازم كردي وقتي برگشتم خونهبغلدر و كه باز كردم بهترين چيز ديدن چهره ماه توست و از اون بهتر خنده و ذوق و برق توي چشمات كه همراهش مي كني با تكون دادن دست و پات باهم كه همه اينها يا هم اينقدر موزون و زيبا اجرا ميشه كه مطمينم سمفوني هاي بتهوون كه اين روزا بيشتر از هروقتي مي بيني و مي شنوي هم اينقدر زيبايي و هارموني ندارهniniweblog.com

القصه كه خستگي يه روز كاري عيد به طور كامل از تنم خارج شد ..رسم و رسوم ديد و بازديد عيدانه امروز هم جاري بود و اصرار بابا مامان به رسمي بودن شما هم سبب شد روز خسته كننده اي داشته باشيniniweblog.com ببخش پسرم اين اخلاقت كه از لباس رسمي هم زود خسته ميشي به خودم رفتهبوس

امروز برنامه مي ريختيم براي ادامه تعطيلات، كه چه روزي ؟ چه نيم ؟ يكشنبه آينده و روز بعد آن كنار توام كه واكسن خواهي زدبوس نه جايي ميريم نه كسي مياد كه آرامش داشته باشي ..niniweblog.com

باور رسيدن واكسن 6ماهگي شما كمي سخت است..كمي بيش از حد به همراه مامان درگيريم ..پيش از بدنيا آمدن تو براي همه لحظات در كنار تو بودن و بزرگ شدن تو برنامه ريخته بوديم..اما به لطف خدا چنان زود 6ماهه سدي ه نمي دانم همه آنچه بايد مي كرديم به درستي شده يانه؟! حس مي كنم براي ادامه راه بابا و مامان به همفكري بيشتر و مرور برنامه ها نيازمندندبوسبوسبوس

اينم آخرين سكانس امشب قبل لالاكردنت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)