گل پسر مامان و بابا

جي جي هاي عيدت مبارك ناناس من

مامان مهري امشب يه عالمه هيجان زده ست آخه رفتم و جيب بابايي رو برات خالي كردم ولي تيپي برات درست كرده ماماني ها... دوماديه دومادي ماماني فدات شه كه اينهمه بهت ميان و شيك شدي  خدارو شكر كه بالاخره بعد اينهمه گشتن لباسايي رو انتخاب كردم كه به دل خودم خيلي نشسته و البته به شازده قشنگمم مياد...امشب ديگه راحت ميخوابم انگار يه بار بزرگي از روي دوشم برداشته شده اينقده ذوق داشتم از راه رفتيم خونه باباجون اينا و لباساتو نشون دادم اونام خيلي خوششون اومد و به سليقه مامان آفرين گفتن حالا ديگه زودتر دلم ميخواد سال تحويل بشه و با جي جيات بريم عيد ديدني ...
17 اسفند 1392

يه خبر خووووووش

عسل مامان امروز خيلي خوشحالم آخه دايي صفادا(دايي مصطفي) زنگ زده به مامان جوني و گفته واسه ارديبهشت بليط گرفته و يه ماه مياد پيشمون.. آخ كه الان تو نميدوني چقدر دايي جونت عزيزه برامون و چه روزاي سختي به همه مون گذشته توي اين دوسالي كه ايران نبود درسته يه ماه بيشتر پيشمون نيست ولي بازم خداروشكر كه داره مياد و خواهرزاده هاي گلشو ( تو و آوا) رو مي بينه خيلي ذوق دارم اون لباسايي كه دايي جوني برات فرستاده رو تنت كنم و با همونا بريم استقبالش اونم خوشحال شه از اينكه تو بزرگ شدي و اين جي جي ها اندازت شده راستي عكساي مگنت هم بابايي گرفت خيلي قشنگ تر از  اوني شد كه فكرشو مي كردم آخه بابايي هي مي گفت عكسا كيفيت بالا ندارن و جالب نميشه ولي...
2 اسفند 1392

عكساي گل پسري رسيد

امروز بابايي جون رفته بود آتليه عكساي خوشكلتو گرفت واي كه واقعا آدم از ديدنشون سير نميشه صدبار نگاشون كرديم اينقدر ذوق داشتم زودي ببريم به همه نشون بديم كلي هم ليت عكساتو داده بودن تا به هركي دوست داريم بديم ...قربونت برم همش  بابايي مي گفتيم ايشالا عكساي دوماديت بعدشم اشك شوق آرزوي ديدن اونروز تو چشماي ماماني ميشست اينم عكساي روي شاسي خوشگل پسرم آقا رادين من ورزشكار ميشود...كيو ميخواي بزني ماماني با اون دستكشاي بوكست كلي خوش به حال بابايي شد كه با تو عكس گرفت اينقده عكسات جيگري شده مامان سفارش عكس مگنت هم از گل پسري داد واسه روي يخچال تا هميشه حتي وقتي خوابي خنده هاي قشنگتو ببينم و انرژي بگيرم...
30 بهمن 1392

سرگرمي جديد گل پسر من

نفس مامان، بابايي امروز به توصيه يكي از دوستاي مامان برات سي دي بي بي انيشتن رو گرفت تا يه كم بذاري من به كارام برسم ...هرچن خودم زياد موافق تلويزيون ديدنت از الان نيستم ولي خب ميگن واسه هوشت هم خوبه باهوشه ماماني حق با دوست مامان بود واقعا ميخ تلويزيون ميشي و كلي ميخندي باهاش مخصوصا اونجاييش كه عروسكاش ميان و خيلي دوست داري و كلي صدا از خودت درمياري...قربونت بشم مامان حسوديش ميشه اينجوري ضعف مي كني واسه اونا حتي صداتم مي كنم برنمي گردي و چشم برنميداري ازشون اينم يه عكس عسلي از جومبول مامان در حال ديدن سي دي راستي شكر من بابايي دوتا اسم جديد روت گذاشته...ميدوني كه عادت داره هر كيو كه خيلي دوست داره از روي ذوق و عشق براش اسم م...
28 بهمن 1392

جوجه من و آتليه پاپا

عزيزدل ماماني امروز با بابايي رفتيم آتليه ...خيلي خوش گذشت خنده هاي تو چهره شيرين و شيطونت حسابي خانووم عكس و به وجد آورده بود حدود 200تا عكس گرفتي شيطووون ..مامان و بابا هم اينهمه عكس واسه عروسيشون نگرفتن ها كلك يكي از يكي قشنگتر واقعا نميشه انتخاب كرد كدومشون چاپ كنيم.. جوجه عسلي اينو قبل از اينكه بريم بيرون ازت گرفتم اين اولين عكسي بود كه ازت گرفتيم عشقم...يه جوجه خيس كه به بند رخت آويزون شده قربون اون خنده هات بشم...اين لباس و خاله نونا برات گرفته پسر پاييزيه من كلاه و پاپوش هندونه اي هم كار دستاي مهربون مامان جونه..كلي هم طرفدار پيدا كرد توي آتليه يعني عاشق اين حس همكاريت بودم امرو...
22 بهمن 1392

ممنونم يا ضامن آهو

عشق مامان خداروشكر آزمايشاتو انجام داديم ...خدارو بي نهايت بار شكر كه سلامتي ..نمي دونم خدارو چي جوري شكر كنم ....فقط ميدونم لطفشو لطف امام رضا رو توي اين چن روز خيلي به خودم نزديك ديدم..حسشم كردم خداروشكر كه امام رضا سه تامونو طلبيده ...قربونت بشم ميخاي مشهدي رادين بشي ... ايشالا توي اولين فرصت بايد با بابايي بريم تا مامان نذرشو ادا كنه...خدايا به اندازه همه آفريده هات شكرت خيلي روزاي سختي رو گذزونديم...هر سه مون خيلي اذيت شديم و تو از همه بيشتر ...چقدر خودمو لعنت مي ردم كه چرا از اول بهت شيرخشك ندادم و مجبور بودي شير بي خاصيت مامانو بخوري شيري كه با اضطراب و گريه و غصه هاي مامان آميخته مي شد...توي اون چن روز جهمني هم همه خيلي سعي كرد...
10 بهمن 1392

مامان ميميره و زنده ميشه اين روزا

عزيز دلم نمي دوني چه حالي دارم اين روزا ...مردم از بس با خودم واژه كاش كه رو تكرار كردم ...خسته شدم از لعنت كردن اوني كه دلمون و آشوب كرده و حال تو رو خراب...ديوونه ميشم از تكرار جمله ببخشيد مامان خوبي نبودم..ببخشيد حواسم بهت نبود ...ببخشيد نميدونم برات بنويسم يا نه كه چه آتيشي به جون منو بابا و مامان جون و باباجوني افتاده..نميدونم بهت بگم كه اين اتيشو توي دلمون به پا كرده يا نه..نمي دونم توي اين روزا كه دختر خاله آوا به دنيا اومده اين چه غمي بود كه وجود منو داره ميخوره...آخه اين چه اتفاقي بود... هزارتا نذر كردم چيزيت نشده باشه...ببخش كه شير حرص و غصه اين روزا تنها خوراكت شده و گريه و بي قراري هم تنها راه اعتراضت به اين شير و ...
27 دی 1392

سه ماهه من شدي سه تايي من

عشق مامان اون قديم قديما بابايي هميشه به من مي گفت سه تا دوست دارم و من كلي ناراحت مي شدم كه چرا اينهمه كم اما وقتي بابايي معني 3 تا دوست داشتنو بهم گفت خيلي خوشحال شدم..حالا هم منو بابايي تو رو تا ابد فقط و فقط 3 تا دوست داريم گل من ما خيلي خوشبختيم كه تورو داريم ... من هنوز به بابايي اجازه ندادم تا عكساي قشنگتو بذاره توي فيس بوك قراره مون 100 روزگيته يعني وقتي كه سه رقمي ميشه روزاي زميني شدنت ميدوني آخه ماماني همش مي ترسه تورو چشمت كنن شيرينم توي اين عكس خيلي شبيه خاله افتادي قربونت خنده هات بشم تا صدات مي كنم اولين جوابته راستي تازگيها ياد گرفتي آواي حرف زدن ما رو تقليد كني خيلي صداي جالبي درمياري وقتي ب...
12 دی 1392

مامان هنوز خسته و خوابالوست

عزيزدلم نمي دونم عوارض جراحيه يااينكه بدنم خيلي ضعيف شده ...همش ثانيه شماري مي كنم بخوابي تا منم بيام كنارت بخوابم يا اينكه منتظرم بابايي زود برگرده و كمكم كنه تا من يه كم استراحت كنم ..قربونت بره ماماني تو پسر خوبي هستي و مامان عاشقته هرچي ميگذره شيرينتر و قشنگتر ميشي ...فدات بشم موهات داره ميريزه موهاي نرم و قشنگ نوزدايت اما ماماني ناراحت نيست چون ميخاي موهاي خوشگلتر دربياري عشق مامان قربونت برم توي اين عكس دوماهه شدي و برديمت بهداشت واسه چكاپ ...خداروشكر وزن و قد و .. هنمه خوب بودن پس چرا بي قراري مي كني ماماني يه وقتايي وقتي بعضي شبا نميخابي و تا چن ساعت گريه مي كني همه به ماماني حرف مي زنن..يكي ميگه گرمش كردي يكي ميگه چر...
12 آذر 1392